عرفات عشق
سلام ارامم...
من با کوله ای غم امده ام...امده ام تنها تو را بنگرم و ارام یابم
چه قدر تهی شده ام از تو
نمی خواهی دستم را بگیری؟
ای بالا بالا وساطت کن...
سلام
دور افتاده ام .....
حق دارم اگر بیشتر از حد کنم افغان
دل دادن و نومید شدن درد کمی نیست
دل تنگی بحثش جداستاز انکه دل بی قرارش تنگ هم شود...بی قراری دل و دور ماندن از ان....
سخت است خیلی سخت...
امان از ان دم که طوی را بشناسی و آن قدر مشغول نعلین شویکه ورود را نتوانی....
در چند قدمی باشی...طلب کنی...مشغول پای بند گردی و ناتوان از رسیدن...
....کاش که این فاصله را کم کنی...
السلام علیک یا ابا عبدالله
خاک تو را میطلبم...میخواهم سر بنهم بر تربت پاک ان یرزقون عند الله و العفو بگویم هزاران بار به شرف مکین های ان خاک...
دلم هوایت را کرده... وچه قدر لبریزم از گفتن و در هیچ سویم محرمی نیست...
کاش که این فاصله را کم کنی...
من دل تنگم برای هرآنچه اروند در نگاهم شفاش تر ساخت انرا...
ناگهان در ناگهانی از گل و لبخند
باز میگردند
نقش پرچم ها شان
خورشید
در خیابان
رودی از رنگین کمان اواز میخواند
اسمان دف میزند با هفت دست سبز وپنهانی
مردگان و زنده گانش
گرم هم خوانی
کاش برگند یک شب
آسمان مردان خاکی پوش
صبح رویانی
که در باران آتش
چهره می شستند
کاش برگردند
دستمال خونی شان را
روی فرق چاک چاک خاک بگذارند...
آمده ام تا دوباره بخوانمت
تا تو به ساکنانت برسانی صدایم را
امده ام کمکم کنی خود خودم را بیابم
پس به سبک قدیم سلام
سلام علی ال یس
Design By : Pichak |